-
شب های دلتنگی
دوشنبه 20 آبان 1392 19:35
می گذرد روزی این شب های دلتنگی ، می گذرد روزی این فاصله و دوری، می گذرد روزهای بی قراری و انتظار ، می رسد همان روزی که به خاطرش گذراندیم فصل ها را بی بهار ، و از ترس اینکه بهم نرسیم شب تا صبح را اشک می ریختیم
-
آخرین فصل عشق
دوشنبه 20 آبان 1392 18:43
تو بهار زندگیم وقتی شکوفه ها رو سرم ریخت باعث شد از خودم بی خود بشم. اون موقع که تو رو دیدم یادته؟ یادته وقتی زیر رگبار بهاری با هم عاشقونه مست و دیوونه بی خیال دنیا از عطر گل بوسه های بهاری سیراب می شدیم؟ یادته تابستون؟ وقتی از گرمای خورشید عشق داغ می شدیم؟ با هم تا اون سر دشت خیال می دویدیم. اون میوه ی شیرین رو...
-
زندگی
دوشنبه 20 آبان 1392 18:32
عزیزم غصه نخور زندگی با ماست اگه باختیم امروزو فردا که بر جاست توی این شب سیاه مه گرفته نگاه کن خورشیدی از اون دورا پیداست عزیزم دنیا همین جور نمی مونه یه روز آخر می شکنه خواب زمونه عزیزم شب همیشه شب نمی مونه صبح می شه آفتاب میاد رو بوم خونه عزیزم دنیا گلستون میشه یک روز هر چی مشکل باشه آسون میشه یک روز مهربونی جای...
-
وقتی نبودشـــــــــــــــــــــــــــــــ
دوشنبه 20 آبان 1392 18:21
دیگه به نبودت عادت کرده بودم خو دمو با خیالت راحت کرده بودم دو باره زد به سرم شعر دلتنگی بگم برای دل خو دم شعر غریبی رو بگم گو نمو تر بکنم شوق اشکا مو ببینم او مدی دلتنگی ها همه رفتن شوق وصال و جا گذاشتن تا او مدم با آغوشت جون بگیرم خیال تازه ای رو پیش چشمای تو دیدم دوباره نوا زشو دوست داشتنو عاشقی سر کار گذاشتن دل تو...
-
پرتو عرفان
دوشنبه 20 آبان 1392 15:03
دوستان! مژده که سامان و سرى یافتهام چاره از بهر دل در به درى یافتهام با یکى دلبر خوش منظر سرتاپا خوب چشم بد دور، که سرّى و سرى یافتهام جلوهها از گل رخسارِ تر و تازه او هر زمان، تازهتر از تازهترى یافتهام زان حقیقت، که نهان در کَنَف بىخبرىست به مددکارىِ جانان، خبرى یافتهام پرفشان گردم از این پس به هواى ملکوت...
-
غمنامه عشق
دوشنبه 20 آبان 1392 14:56
در راه تو پویانم، کاشانه به کاشانه بگذاشته پشت سر، غمخانه به غمخانه از بس به کف خوبان شد دست به دست این دل با در به درى نالد، کاشانه به کاشانه شرح دل مشتاقم غمنامه عشق آمد پیوسته به هر فصلش افسانه به افسانه منع دل خویش از عشق هرگز نکنم بارى کى راز خرد گوید دیوانه، به دیوانه؟ حکم ازلى داده است از بابت خودسوزى در وقت...
-
ای همه سیما ها
دوشنبه 20 آبان 1392 12:47
درسرای ما زمزمه ایدرکوچه ما آوازی نیست شب گلدان پنجره ما را ربوده است پرده ما دروحشت نوسان خشکیده است اینجا ای همه لب ها لبخندی ابهام جان را پهنا می دهد پرتو فانوس ما در نیمه راه میان ما و شب هستی مرده است ستون های مهتابی ما را پیچک اندیشه فرو بلعیده است اینجا نقش گلیمی و آنجا نرده ای ما را از آستانه ما بدر برده است...
-
شکنجه گر
دوشنبه 20 آبان 1392 12:08
رو به تو سُجده میکنم دری به کعبه باز نیست بس که طواف کردمت مرا به حج نیاز نیست به هر طرف نظر کنم نماز من نماز نیست مرا به بند می کشی از این رهاترم کنی زخم نمیزنی به من که مبتلاترم کنی از همه توبه میکنم بلکه تو باورم کنی قلب من از صدای تو چه عاشقانه کوک شد تمام پرسه های من کنار تو سلوک شد عذاب میکشم ولی عذاب من گناه...
-
کسی حالم نمی پرسه
دوشنبه 20 آبان 1392 12:06
در این شبهای تنهایی که غم با من هم اغوشه به جز اندوه و تنهایی کسی با من نمی جوشه کسی حالم نمی پرسه کسی دردم نمیدونه نه همدرد و هم اوایی کس با من نمی خونه از این سر گشتگی بیزارم وبیزار ولی راه فراری نیست از این دیوار برای این لب تشنه دریغا قطره ابی کو برای خسته چشم من دریغا جای خوابی کو در این سرد اب ظلمت نور راهی کو...
-
در صفت بهار
یکشنبه 19 آبان 1392 21:56
نوبهار آمد و آورد گل و یاسمنا باغ همچون تبت و راغ بسان عدنا آسمان خیمه زد از بیرم و دیبای کبود میخ آن خیمه ستاک سمن و نسترنا بوستان گویی بتخانهٔ فرخار شدهست مرغکان چون شمن و گلبنکان چون وثنا بر کف پای شمن بوسه بداده وثنش کی وثن بوسه دهد بر کف پای شمنا کبک ناقوسزن و شارک سنتورزنست فاخته نایزن و بط شده طنبورزنا پردهٔ...
-
دلم از نیستی چو ترسانیست
یکشنبه 19 آبان 1392 21:41
دلم از نیستی چو ترسانیست تنم از عافیت هراسانیست در دل از تف سینه صاعقهایست بر تن از آب دیده توفانیست گه دلم باد تافته گوییست گه تنم خم گرفته چوگانیست موی چون تاب خورده زوبینی است مژه چون آب داده پیکانیست روز در چشم من چو اهرمنیست بند بر پای من چو ثعبانیست همچو لاله ز خون دل روییست چون بنفشه ز زخم کف رانیست زیر زخمی ز...
-
چون نای بینوایم از این نای بینوا
یکشنبه 19 آبان 1392 21:40
چون نای بینوایم از این نای بینوا شادی ندید هیچ کس از نای بینوا با کوه گویم آنچه از او پر شود دلم زیرا جواب گفتهٔ من نیست جز صدا شد دیده تیره و نخورم غم ز بهر آنک روزم همه شب است و صباحم همه مسا انده چرا برم چو تحمل ببایدم؟ روی از که بایدم؟ که کسی نیست آشنا هر روز بامداد بر این کوهسار تند ابری بسان طور زیارت کند مرا...
-
گوهر عشق
یکشنبه 19 آبان 1392 21:36
الهی سوختم بیغم الهی کرامت کن نم اشکی و آهی چه اشک، اشکی که چون ریزد ز مژگان شود دامان ازو رشک گلستان چه آه آهی که چون از دل زند سر بسوزاند دل یاقوت احمر، دل بیعشق بر جان بس گران است سر بیشور مشتی استخوان است تو را خلد و مرا باغ و چمن عشق تو را حور و مرا گور و کفن عشق ز عشق از هر چه برتر میتوان شد خدا گر نه، پیمبر...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 19 آبان 1392 21:34
یا که به راه آرم این صید دل رمیده را یا به رهت سپارم این جان به لب رسیده را یا ز لبت کنم طلب قیمت خون خویشتن یا به تو واگذارم این جسم به خون تپیده را کودک اشک من شود خاکنشین ز ناز تو خاکنشین چرا کنی کودک نازدیده را؟ چهره به زر کشیدهام، بهر تو زر خریدهام خواجه! به هیچکس مده بندهٔ زر خریده را گر ز نظر نهان شوم چون...
-
به دیدارم بیا هر شب
یکشنبه 19 آبان 1392 20:06
به دیدارم بیا هر شب، در این تنهایی ِ تنها و تاریک ِ خدا مانند دلم تنگ است بیا ای روشن، ای روشنتر از لبخند شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهیها دلم تنگ است بیا بنگر، چه غمگین و غریبانه در این ایوان سرپوشیده، وین تالاب مالامال دلی خوش کردهام با این پرستوها و ماهیها و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی بیا ای همگناه ِ...
-
شراب
یکشنبه 19 آبان 1392 20:04
ابلیس شبی رفت به بالین جوانی آراسته با شکل مهیبی سَر و بَر را گفتا که منم مرگ و اگر خواهی زنهار باید بگزینی تو یکی زین سه خطر را یا آن پدر پیر خودت را بکشی زار یا بشکنی از خواهر خود سینه و سر را یا خود ز می ناب کشی یک دو سه ساغر تا آنکه بپوشم ز هلاک تو نظر را لرزید از این بیم جوان بر خود و جا داشت کز مرگ فتد لرزه به...
-
بر سنگ مزار
یکشنبه 19 آبان 1392 20:03
ای نکویان که در این دنیایید یا از این بعد به دنیا آیید این که خفته است در این خاک منم ایرجم، ایرج شیرین سخنم مدفن عشق جهانست اینجا یک جهان عشق نهانست اینجا آنچه از مال جهان هستی بود صرف عیش و طرب و مستی بود عاشقی بوده به دنیا فن من مدفن عشق بود مدفن من هرکه را روی خوش و خوی نکوست مرده و زنده من عاشق اوست من همانم که...
-
تا آفتابی دیگر
یکشنبه 19 آبان 1392 20:02
رهروان خسته را احساس خواهم داد ماه های دیگری در آسمان کهنه خواهم کاشت نورهای تازه ای در چشم های مات خواهم ریخت لحظه ها را در دو دستم جای خواهم داد سِهره ها را از قفس پرواز خواهم داد چشم ها را باز خواهم کرد ... * خواب ها را در حقیقت روح خواهم داد دیده ها را از پس ِ ظلمت به سوی ماه خواهم خواند نغمه ها را در زبان چشم...
-
مخمس
یکشنبه 19 آبان 1392 19:55
تاکی به تمنای وصال تو یگانه اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه خواهد به سر آید، شب هجران تو یانه؟ ای تیر غمت را دل عشاق نشانه جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه رفتم به در صومعهٔ عابد و زاهد دیدم همه را پیش رخت راکع و ساجد در میکده رهبانم و در صومعه عابد گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد یعنی که تو را میطلبم خانه به خانه...
-
آرزوها
یکشنبه 19 آبان 1392 19:52
ای خوشا مستانه سر در پای دلبر داشتن دل تهی از خوب و زشت چرخ اخضر داشتن نزد شاهین محبت بی پر و بال آمدن پیش باز عشق آئین کبوتر داشتن سوختن بگداختن چون شمع و بزم افروختن تن بیاد روی جانان اندر آذر داشتن اشک را چون لعل پروردن بخوناب جگر دیده را سوداگر یاقوت احمر داشتن هر کجا نور است چون پروانه خود را باختن هر کجا نار است...
-
آتش دل
یکشنبه 19 آبان 1392 19:51
به لاله نرگس مخمور گفت وقت سحر که هر که در صف باغ است صاحب هنریست بنفشه مژدهٔ نوروز میدهد ما را شکوفه را ز خزان وز مهرگان خبریست بجز رخ تو که زیب و فرش ز خون دل است بهر رخی که درین منظر است زیب و فریست جواب داد که من نیز صاحب هنرم درین صحیفه ز من نیز نقشی و اثریست میان آتشم و هیچگه نمیسوزم هماره بر سرم از جور آسمان...
-
نغمه درد
یکشنبه 19 آبان 1392 19:29
در منی و اینهمه زمن جدا با منی و دیده ات بسوی غیر بهر من نمانده راه گفتگو تو نشسته گرم گفتگوی غیر غرق غم دلم بسینه می طپد با تو بی قرار و بی تو بی قرار وای از آن دمی که بی خبر زمن برکشی تو رخت خویش ازین دیار سایه توام بهر کجا روی سر نهاده ام به زیر پای تو چون تو در جهان نجسته ام هنوز تا که بر گزینمش بجای تو شادی و غم...
-
چشمم به حرف آمده و بی قرار، لب
یکشنبه 19 آبان 1392 19:27
چشمم به حرف آمده و بی قرار، لب کی بشکند سکوت مرا بی گدار، لب تقدیم تو هزاره ی من! یک هرات چشم نا قابل است سهم تو یک قندهار، لب "بودا" دل من است که تخریب می شود بوسه است مرهم دل ومرهم گذار: لب می رقصمت چنین که تویی در نواختن نی : لب، کمانچه : لب، دف و چنگ و دوتار: لب در حسرتم که اول پائیز بشکفد بر شاخه ات...
-
آخرین لبخند او هم غرق خواهد شد در آب
یکشنبه 19 آبان 1392 19:25
تنگ آب از روزهای قبل خالی تر شده است زندگی در دوستی با مرگ عالی تر شده است هر نگاهی می تواند خلوتم را بشکند کوزهی تنهایی روحم سفالی تر شده است آخرین لبخند او هم غرق خواهد شد در آب ماهِ در مرداب این شب ها هلالی تر شده است گفت تا کی صبر باید کرد؟ گفتم چاره چیست؟! دیدم این پاسخ، از آن پرسش سؤالی تر شده است زندگی را خواب...
-
یک نفر باید زلیخا را بیاندازد به چاه
یکشنبه 19 آبان 1392 19:24
با من برنو به دوش یاغی مشروطه خواه عشق کاری کرده که تبریز می سوزد در آه بعدها تاریخ می گوید که چشمانت چه کرد؟ با من تنها تر از ستارخان بی سپاه موی من مانند یال اسب مغرورم سپید روزگار من شبیه کتری چوپان سیاه هرکسی بعد از تو من را دید گفت از رعد و برق کنده ی پیر بلوطی سوخت نه یک مشت کاه کاروانی رد نشد تا یوسفی پیدا شود...
-
پائیز
یکشنبه 19 آبان 1392 19:15
از چهره طبیعت افسونکار بر بسته ام دو چشم پر از غم را تا ننگرد نگاه تب آلودم این جلوه های حسرت و ماتم را پائیز، ای مسافر خاک آلود در دامنت چه چیز نهان داری جز برگ های مرده و خشکیده دیگر چه ثروتی به جهان داری؟ جز غم چه می دهد به دل شاعر سنگین غروب تیره و خاموشت؟ جز سردی و ملال چه می بخشد بر جان دردمند من آغوشت؟ در دامن...
-
یـاد تـو
یکشنبه 19 آبان 1392 19:14
هیـچ جـز یـاد تـو ، رویای دلاویـزم نـیست هیـچ جـز نـام تـو ، حـرف طـرب انگـیزم نـیست! عـشق می ورزم و می سـوزم و فـریـادم نـه! دوست می دارم و می خـواهـم و پـرهـیزم نـیست. نـور می بـیـنم و می رویـم و می بـالم شـاد ، شاخه می گـستـرم و بـیـم ز پـائـیـزم نـیست. تـا به گـیتی دل ِ از مهـر تـو لبـریـزم هـست کـار با هـستی ِ از...
-
شعری پر از عشق
یکشنبه 19 آبان 1392 19:09
عشق یعنی مستی و دیوانگی عشق یعنی با جهان بیگانگی عشق یعنی شب نخفتن تا سحر عشق یعنی سجده با چشمان تر عشق یعنی سر به دار آویختن عشق یعنی اشک حسرت ریختن عشق یعنی درجهان رسوا شدن عشق یعنی سُست و بی پروا شدن عشق یعنی سوختن با ساختن عشق یعنی زندگی را باختن عشق یعنی انتظار و انتظار عشق یعنی هرچه بینی عکس یار عشق یعنی دیده بر...
-
دلبندی
یکشنبه 19 آبان 1392 19:01
نه دل مفتون دلبندی نه جان مدهوش دلخواهی نه بر مژگان من اشکی نه بر لبهای من آهی نه جان بی نصیبم را پیامی از دلارامی نه شام بی فروغم را نشانی از سحرگاهی نیابد محفلم گرمی نه از شمعی نه از جمعی ندارد خاطرم الفت نه با مهری نه با ماهی بدیدار اجلل باشد اگر شادی کنم روزی به بخت واژگون باشد اگر خندان شوم گاهی کیم من ؟ آرزو گم...
-
خاطرات
یکشنبه 19 آبان 1392 18:56
باز در چهره خاموش خیال خنده زد چشم گناه آموزت باز من ماندم و در غربت دل حسرت بوسه هستی سوزت باز من ماندم و یک مشت هوس باز من ماندم و یک مشت امید یاد آن پرتو سوزنده عشق که ز چشمت به دل من تابید باز در خلوت من دست خیال صورت شاد ترا نقش نمود بر لبانت هوس مستی ریخت در نگاهت عطش توفان بود یاد آنشب که ترا دیدم و گفت دل من...