-
حریم
دوشنبه 4 آذر 1392 02:16
اگر مرا به حریمت راهی بود به اعماق قلبت می آمدم و اندوهش را سراسر می زدودم اگر مرا به حریمت راهی بود بر مژگانت می نشتم و از قاب چشمانت دنیا را زیباتر می دیدم اگر مرا به حریمت راهی بود شانه ای می شدم و در ژرفای شبهای گیسوانت به آرامش می رسیدم اگر مرا به حریمت راهی بود در لایه لایه ی خیالت می تنیدم و نام و نشان رقیب را...
-
زیباترین شعر های عاشقانه
دوشنبه 4 آذر 1392 02:12
الا ای رهگذر! منگر چنین بیگانه بر گورم چه میخوای چه میجویی از این کاشانه ی عورم تن من لاشه ی فقر است و من زندانی زورم کجا می خواستم مردن ، حقیقت کرد مجبورم همان دهری که با پستی به سندان کوفت دندانم به جرم اینکه انسان بودم و می گفتم انسانم ستم خونم بنوشید و بکوبیدم به بد مستی وجودم حرف بیجایی شد اندر مکتب هستی شکست و...
-
بهارانه
دوشنبه 4 آذر 1392 02:09
امشب کنار حجم رویاهای سبزم عید می گیرم با یاد غوغای بهار و مستی اش امید می گیرم یک بوسه زد مهتاب بر پیشانی مملو احساسم یک بوسه هم من از کنار گونه ی خورشید می گیرم! یک سال چرخیدم به دنبال کسی موهوم و دور از من او بی وفایی کرد و من این قصه را نادید می گیرم اینک بهار ست و دلم غرق نسیمی عشق آمیز ست امشب هر آن چیزی که از...
-
شِکوه
دوشنبه 4 آذر 1392 02:09
به آتشم کشیده این غم تو سـر نمیشود چگونه می نشانمش به چشم تر نمیشود به گریه آب دیده ام به سـوز آه سینه ام به آب و آتشم کشی ، از این بتر نمیشود به خون نشسته چشم تر زگریه های بیثمر شب سیاه بی قمـــر چرا سحر نمیشود گهی به خنده وگهی به گریه خون جگر شوم که با جنون بسر شود ، ولی بسر نمیشود در التهاب عشق اگر ، کباب میشود جگر...
-
خدایا تو ببین
یکشنبه 3 آذر 1392 02:34
خدایا توببین چطورشکستم چرا این آدما اینقده پستن خدایا توببین چقدر غریبم ببین چطور منو دادن فریبم خدایا توببین چطور له هم کرد همونی که منو عاشق ترم کرد خدایا توببین چه کرده با من همونی که می گفت دوستت دارم من خدایا توببین چه دردی داره وقتی مردنتم فرقی نداره خدایا توببین دستامو پس زد به جای پرزدن واسم قفس زد خدایا...
-
تو را حس میکنم
یکشنبه 3 آذر 1392 02:33
تو راحس میکنم هردم که با چشمان زیبایت مرا دیوانه ام کردی من از شوق تماشایت نگاه از تو نمیگیرم تو زیباتر نگاهم میکنی اینبار ولی...افسوس...این رویاست تمام آنچه حس کردم،تمام آنچه میدیدم تو با من مهربان بودی واین رویا چه زیبا بود ولی.... افسوس.... که رویا بود
-
دوست دارم
یکشنبه 3 آذر 1392 02:17
دوست دارم بر شبم مهمان شوی بر کویر تشنه چون باران شوی دوست دارم تا شب و روزم شوی نغمه ی این ساز پر سوزم شوی دوست دارم خانه ای سازم ز نور نام تو بر سردرش زیبا ز دور دوست دارم چهره ات خندان کنم گریه های خویش را پنهان کنم دوست دارم بال پروازم شوی لحظه ی پایان و آغازم شوی دوست دارم ناله ی دل سر دهم یا به روی شانه هایت سر...
-
شعر رفتن
شنبه 2 آذر 1392 19:38
روی قبرم بنویسید کبوتر شد و رفت زیر باران غزلی خواند ، دلش تر شد و رفت چه تفاوت که چه خورده است غم دل یا سم آنقدر غرق جنون بود که پر پر شد و رفت روز میلاد ، همان روز که عاشق شده بود مرگ با لحظه ی میلاد برابر شد و رفت او کسی بود که از غرق شدن می ترسید عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت هر غروب از دل خورشید گذر خواهد کرد...
-
شعر جدایی
شنبه 2 آذر 1392 19:35
شبانه با من عاشق نخوان شعر جدایی را به یاد آور فقط یک بار تو روز آشنایی را همان روزی که گشتم عاشق چشمان پاک تو نمی دانستم اکنون می نوازی بی وفایی را مگو با من دگر از رفتن و از بازی تقدیر که من باور ندارم طعم تلخ بی نوایی را نخوان از وا ژه های تلخ پرواز و صعود و اوج که من طاقت ندارم درد سخت بی صدایی را حضور سبز تو در...
-
سخت است
شنبه 2 آذر 1392 19:31
همیشه از تو نوشتن برای من سخت است که حس و حال صمیمانه داشتن سخت است چگونه از تو بگویم برای این همه کور؟! چقدر این همه دیدن برای من سخت است خرابه ی دل من را کسی نخواهد ساخت که بر خرابه ی دل خانه ساختن سخت است به هیچ قانعم از مهر دوستان هرچند به هیچ این همه سرمایه باختن سخت است نقابدار خودی را چگونه بشناسم در این زمانه...
-
درد
شنبه 2 آذر 1392 19:30
از آن شبی که به دل راز عشق حک کردی مرا دچار همین درد مشترک کردی و با نگاه صمیمی خویش ای زیبا ؛ بلور خاطر من را پر از تر ک کردی به یک اشاره خود گوش خسته دل را ، دوباره تشنه آواز نی لبک کردی چه سرنوشت عجیبی که بعد از این همه وقت ، به ساده بودن قلبم دوباره شک کردی غروب بود که ناگه جدا شدی از من ، و زخمهای دلم را پر از...
-
جدایی
شنبه 2 آذر 1392 19:28
و گفتی که باید از هم جدا شیم باید دیگه ما مال هم نباشیم باید هر یک بریم به سمت یک راه باید دیگه با هم همراه نباشبم ولی من به جدایی تن ندادم دیگه حرفی واسه گفتن ندارم بدون جون منی ، عمر منی تو نباشی راهی جز مردن ندارم به یادت میتپه قلب من هردم بدون دنیای من باتو بهشته نباشی این بهشت میشه جهنم میدونم تو دلت یه جای دیگست...
-
با تو سخن می گویم
شنبه 2 آذر 1392 19:11
گوش کن با تو سخن می گویم!! زندگی در نگهم گلزاری است و تو با قامت چون نیلوفر شاخه ی پر گل این گلزاری. من در اندام تو یک گل می بینم . گل گیسو گل لبها گل لب خند شباب .من به چشمان تو گلهای فراوان دیدم .گل عفت گل تقوا گل صد رنگ امید گل فردای بزرگ گل دنیای سپید. می خرامی و تو را می نگرم تو همان خرد نهالی که چنین بالیدی راست...
-
تقاص
شنبه 2 آذر 1392 18:10
در یاد نگارم باز این شعر اثر کردم در بی کسی و غربت حقا که هنر کردم از مستی چشمانش بشکسته پر و بالم دیدی که به کوی دوست، بی بال سفر کردم در محفل عیاران چون شمع شبستانم ای یار مجالم ده من سینه سپر کردم جانا تو جوابم ده ،دل مست دو چشمانت قربانی عشقت گشت، این گونه خطر کردم باز آید اگر یارم آن دمدمه ء آخر هیهات جوانی رفت،...
-
بی کسی
شنبه 2 آذر 1392 18:07
دردم از دوری یار است ولی بی کسی بود که هرگز کمرم راست نکرد رنج ها دید به خود این دل من لیک جز عشق تو در خواست نکرد بار سنگین غمت صبر فراوان خواهد پروا ز غمت که اوج غم هاست نکرد بوسه ی عاشقی و لعل لب و تنهایی دل من هر آنچه می خواست نکرد تو رفتی و غم آمد و این دل نگهی به امیدی که نهان به پشت فرداست نکرد عشق تو گر چه...
-
درد دل ♥ ♥ ♥ ♥
شنبه 2 آذر 1392 18:06
باز هم درد دل دخترک با دل پر از دردش از غم وغصه پدر می گفت دل شکسته دوباره با مادر از غم و درد و چشم تر می گفت پدرش روی تخت بیماری، وضع این دخترک اسف بار است این مصیبت برای او سخت و پدر او دوباره بیمار است قلب او تنگ شد چرا که شنید بار دیگر گرفت قلب پدر گفته اند از فشار کار است این کار سنگین وزادگاه خطر دکتری با پدر...
-
شب یلدا
شنبه 2 آذر 1392 03:03
بوسه بارانم کن امشب... برای دلم سنگ تمام بگذار! تنهایی را از آغوشم جدا کن و دستانت را به دورم حلقه کن چشمانت هم اگر لبخند همیشگی اش را نثارم کند که دیگر معرکه است... آرزویی نمی ماند، جز اینکه؛ امشب "یلدا" باشد...
-
گناه
شنبه 2 آذر 1392 01:23
گنه کردم گناهی پر ز لذت کنار پیکری لرزان و مدهوش خداوندا چه می دانم چه کردم در آن خلوتگه تاریک و خاموش در آن خلوتگه تاریک و خاموش نگه کردم بچشم پر ز رازش دلم در سینه بی تابانه لرزید ز خواهش های چشم پر نیازش در آن خلوتگه تاریک و خاموش پریشان در کنار او نشستم لبش بر روی لب هایم هوس ریخت زاندوه دل دیوانه رستم فرو خواندم...
-
قهر
شنبه 2 آذر 1392 00:47
نگه دگر بسوی من چه می کنی؟ چو در بر رقیب من نشسته ای به حیرتم که بعد از آن فریب ها تو هم پی فریب من نشسته ای به چشم خویش دیدم آن شب ای خدا که جام خود به جام دیگری زدی چو فال حافظ آن میانه باز شد تو فال خود به نام دیگری زدی برو ... برو ... بسوی او، مرا چه غم تو آفتابی ... او زمین ... من آسمان بر او بتاب زآنکه من نشسته...
-
سیب سرخ
شنبه 2 آذر 1392 00:42
سیب سرخی را به من بخشید و رفت ساقه سبز مرا چید و رفت عاشقیهای مرا باور نکرد عاقبت بر عشق من خندید و رفت اشک در چشمان گرمم حلقه زد بی مروت گریه ام را دید و رفت چشم از من کند و از من دل برید حال بیمار مرا فهمید و رفت با غم هجرش مدارا میکنم گرچه بر زخمم نمک پاشید و رفت
-
دنیای ارام من
جمعه 1 آذر 1392 23:54
اگر دریای دل آبی ست تویی فانوس زیبایش اگر آیینه یک دنیاست تویی معنای دنیایش تو یعنی یک شقایق را به یک پروانه بخشیدن تویعنی از سحر تا شب به زیبایی درخشیدن تویعنی یک کبوتر را زتنهایی رها کردن خدای آسمان ها را به آرامی صدا کردن
-
گمان کردم
جمعه 1 آذر 1392 23:35
گمان کردم که با من هم دل و هم دین و هم دردی به دردی با تو پیوستم ندانستم که نا مردی شبی پرسیدمش با بی قراری که غیر از من کسی را دوست داری!؟ دو چشمش از خجالت بر هم افتاد میان گریه هایش گفت آری
-
چقدر نزدیک دلهامون چقدر دستای ما دوره
جمعه 1 آذر 1392 01:01
شروع شد قصه ی ما از نگاهی غرق دلشوره چقدر نزدیک دلهامون چقدر دستای ما دوره من این جمله ی تبدارو نوشتم روی دیوارم میگفتم شب بخیر نازم منی که بی تو بیدارم حالا چند سال از اون روزه که تو رفتی و گریونم میگفتی راهمون دوره نباشم بهتره جونم دیگه واژه ترک خورده روی دیوار قلب من همین ثانیه های گنگ ته خطو نشون میدن
-
نیست آرامم هنوز
جمعه 1 آذر 1392 00:33
برنیامد از تمنای لبت کامم هنوز بر امید جام لعلت دردی آشامم هنوز روز اول رفت دینم در سر زلفین تو تا چه خواهد شد در این سودا سرانجامم هنوز ساقیا یک جرعهای زان آب آتشگون که من در میان پختگان عشق اوخامم هنوز از خطا گفتم شبی زلف تو را مشک ختن میزند هر لحظه تیغی مو بر اندامم هنوز پرتو روی تو تا در خلوتم دید آفتاب میرود...
-
فردا باز هم به تو فکر خواهم کرد
جمعه 1 آذر 1392 00:30
بی تو شکوفه های سحر وا نمی شود بازآ که شب بدون تو فردا نمی شود قفل دری که بین من و دست های توست در غایت سیاهی شب وا نمی شود ورد من است نام تو، هرچند گفته اند: شیرین دهن، به گفتن حلوا نمی شود عشق من و تو قصه تلخ مصیبت است می خواهم از تو بگسلم اما نمی شود ای مرگ همتی که دلِ دردمندِ من دیگر به هیچ روی مداوا نمی شود...
-
تنهام میزاری
جمعه 1 آذر 1392 00:17
دارم از چشات میخونم میری و تنهام میزاری مگه من به پات نموندم دست تو دستم نمی زاری دیگه اینو خوب میدونم اشک و غم فایده نداره می خوای بی تو بمونم اخه دل بهونه داره دلمو به کی سپردم مگه من عاشق نبودم برای دیدن چشمات مگه من لایق نبودم چه شبایی چه روزایی تو رو من صدا نکردم برای دیدن چشمات چه دعا ها که نکردم
-
بی وفا عشق من
جمعه 1 آذر 1392 00:15
بی وفا عشق من به خدا اشک من می مونه رو گونم تا بیای پیش من رفتی و بعد و تو چه زجری کشیدم هنوز تار موتو به دنیا نمی دم تورو به خاطراتمون تو منو بی خبر نذار تورو به اشکمون قسم منو چشم به در نذار باشه می رم از پیشت خداحافظ عشق من ببخش روی نامه هام باز چکیده اشک من دلت موندنی نبود خداحافظ عشق من حالا که نموندی بگو از من...
-
♥ ♥ ♥
پنجشنبه 30 آبان 1392 23:48
شبی از پشت یک تنهایی غمناک و بارانی تو را با لهجه گلهای نبلوفر صدا کردم تمام شب برای با طراوت بودن باغ قشنگ ارزوهایت دعا کردم پس از یک جستجوی نقره ای در کوچه های ابی احساس تو را از بین گلهایی که در تنهاییم رویید با حسرت جدا کردم و تو در پاسخ ابی ترین موج تمنای دلم گفتی دلم سرگردان و حیران چشمانیست رویایی و من تنها...
-
کاش بشناسد مرا آن بی وفا دختر امید
پنجشنبه 30 آبان 1392 23:46
ناگهان در کوچه دیدم بی وفای خویش را باز گم کردم ز شادی دست و پای خویش را با شتاب ابرهای نیمه شب می رفت و بود پاک چون مه شسته روی دلربای خویش را چون گلی مهتاب گون در گلبنی از آبنوس روشنی می داد مشکین جامه های خویش را گرم صحبت بود با آن خواهر کوچکترش تا بپوشد خنده های نا بجای خویش را می درخشید از میان تاریکی ها گردنش...
-
حالا چرا
پنجشنبه 30 آبان 1392 23:39
آمدی،جانــــــــم به قربــــانت ولی حــالا چرا؟ بی وفا حـــــالا که من افتـــــادهام از پــا چرا؟ نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمــــــدی سنگدل این زودتـــر میخواستی ،حـــالا چرا؟ عمر ما را مهلت امـــروز و فردای تو نیست من که یک امروز مهمـــــان توام ،فردا چرا؟ نازنینا مـــــا به نـــــــــاز تو جـــوانی دادهایم...