زیباترین شعرهای عاشقانه

ای شب از رویای تو رنگین شده سینه از عطر توام سنگین شده

زیباترین شعرهای عاشقانه

ای شب از رویای تو رنگین شده سینه از عطر توام سنگین شده

حریم

اگر مرا به حریمت راهی بود

به اعماق قلبت می آمدم

و اندوهش را سراسر می زدودم


اگر مرا به حریمت راهی بود

بر مژگانت می نشتم

و از قاب چشمانت

دنیا را زیباتر می دیدم


اگر مرا به حریمت راهی بود

شانه ای می شدم

و در ژرفای شبهای گیسوانت

به آرامش می رسیدم


اگر مرا به حریمت راهی بود

در لایه لایه ی خیالت می تنیدم

و نام و نشان رقیب را می کاویدم


اگر مرا به حریمت راهی بود

به روی گونه های لاله گونه ات می خزیدم

و همراه با تبسم های شیرینت

قله های ابتهاج را در می نوردیدم


اگر مرا به حریمت راهی بود

بر لبانت می نشستم

و ترانه ی عشق و شیدایی را

نجوا می کردم


اگر مرا به حریمت راهی بود

پوپکی می شدم و شب تا به صبح

در کنار بسترت می آرمیدم


اگر مرا به حریمت راهی بود

بر خامه ی قلمت جاری میشدم

بر سپیدی صفحه ی کاغذت می چکیدم

و می نگاشتم که نازنینم

آیا مرا به حریمت راهی هست؟!


زیباترین شعر های عاشقانه

الا  ای  رهگذر!  منگر  چنین  بیگانه  بر گورم

چه میخوای چه میجویی از این کاشانه ی عورم

تن  من  لاشه ی  فقر  است و من زندانی زورم

کجا  می خواستم  مردن ، حقیقت  کرد مجبورم

          

            همان دهری که با پستی به سندان کوفت دندانم

            به جرم اینکه  انسان  بودم  و  می گفتم  انسانم

            ستم  خونم   بنوشید  و   بکوبیدم  به   بد مستی

            وجودم  حرف  بیجایی  شد  اندر مکتب  هستی

 


                       شکست و خورد شد، افسانه  شد روزم  به صد پستی

                           کنون ای رهگذر در قلب  این سرمای سرگردان

                             به جای گریه برقبرم بکش با خون دل دستی

                               که تنها قسمتش زنجیر بود از عالم هستی


بهارانه

امشب کنار حجم رویاهای سبزم عید می گیرم 


با یاد غوغای بهار و مستی اش امید می گیرم 


یک بوسه زد مهتاب بر پیشانی مملو احساسم


یک بوسه هم من از کنار گونه ی خورشید می گیرم! 


یک سال چرخیدم به دنبال کسی موهوم و دور از من


او بی وفایی کرد و من این قصه را نادید می گیرم 


اینک بهار ست و دلم غرق نسیمی عشق آمیز ست 


امشب هر آن چیزی که از سمت خدا تابید می گیرم


امشب کنار سبزه و ماهی قرمز جشن می گیرم 


از آینه پژواک هر سینی که می بارید می گیرم 


امشب خدا را نیز من یک جور دیگر می پرستم باز! 


این لحظه هایی را که من مسرور و شادم عید می گیرم

شِکوه

به آتشم کشیده این غم تو سـر نمیشود


چگونه می نشانمش به چشم تر نمیشود


به گریه آب دیده ام به سـوز آه سینه ام


به آب و آتشم کشی ، از این بتر نمیشود


به خون نشسته چشم تر زگریه های بیثمر


شب سیاه بی قمـــر چرا سحر نمیشود


گهی به خنده وگهی به گریه خون جگر شوم


که با جنون بسر شود ، ولی بسر نمیشود


در التهاب عشق اگر ، کباب میشود جگر


به شِکوُه لب نمیزنم کســـی خبر نمیشود

خدایا تو ببین

خدایا توببین چطورشکستم        چرا این آدما اینقده پستن


خدایا توببین چقدر غریبم             ببین چطور منو دادن فریبم


خدایا توببین چطور له هم کرد           همونی که منو عاشق ترم کرد


 خدایا توببین چه کرده با من    همونی که می گفت دوستت دارم من


خدایا توببین چه دردی داره            وقتی مردنتم فرقی نداره


خدایا توببین دستامو پس زد            به جای پرزدن واسم قفس زد


خدایا توببین چه بی کسم من         برای زندگی بی نفسم من


خدایا توببین دارم میمیرم         بزار بیام پیشت آروم بگیرم


خدایا من دیگه نفس ندارم         بزار بیام پیشت قفس ندارم


خدایا این ترانمم تموم شد        نیومداون کسی که آرزوم شد


تو را حس میکنم

تو راحس میکنم هردم
که با چشمان زیبایت مرا دیوانه ام کردی

من از شوق تماشایت

نگاه از تو نمیگیرم

تو زیباتر نگاهم میکنی اینبار

ولی...افسوس...این رویاست

تمام آنچه حس کردم،تمام آنچه میدیدم

تو با من مهربان بودی

واین رویا چه زیبا بود

ولی.... افسوس.... که رویا بود

دوست دارم

دوست دارم بر شبم مهمان شوی


بر کویر تشنه چون باران شوی


دوست دارم تا شب و روزم شوی


نغمه ی این ساز پر سوزم شوی


دوست دارم خانه ای سازم ز نور


نام تو بر سردرش زیبا ز دور


دوست دارم چهره ات خندان کنم


گریه های خویش را پنهان کنم


دوست دارم بال پروازم شوی


لحظه ی پایان و آغازم شوی


دوست دارم ناله ی دل سر دهم


یا به روی شانه هایت سر نهم


دوست دارم لحظه را ویران کنم


غم ، میان سینه ام زندان کنم


دوست دارم تا ابد یادت کنم


با صدایی خسته فریادت کنم


دوست دارم با تو باشم هر زمان


گر تو باشی،من نبارم بی امان